کتاب بخارای من، ایل من از زمرهی کتابهاییست که سوای خواندنی بودن و بحثبرانگیز بودن کتابی دوستداشتنیست که خیال میکنم دینی به آن دارم. آن دین هم این است که منِ تهرانیِ ایلندیده و فارسِ فارسندیده را با ایل قشقایی آشنا کرد. این کتاب یک بار دیگر به من نشان داد که چهطور میشود از راه خواندن روایت و داستان با آدمهای هرگزندیده و هرگزنشناخته آشنا و همدل و همدرد شد(فرشته مولوی)
محمد بهمنبیگی (تولد ۲۶ بهمن ۱۲۹۸ – درگذشت ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹) نویسندهٔ ایرانی و بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری در ایران بود.
وی در ایل قشقایی در منطقهای بین شهرهای خنج و فیروزآباد در استان فارس به دنیا آمد. پس از پایان دورهٔ کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، با مشاهده دست اول وضعیت عشایر و استفاده از فرصت حضور اصل چهار ترومن در ایران و با قانع کردن دولت وقت به همکاری، در زمینه برپایی مدرسههای سیّار برای بچههای ایل شروع به فعالیت کرد. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسههای سیّار جلب کند و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان نهد. او تجربههای آموزشیِ خود را در چند کتاب در قالب داستان نوشته است.
در دهههای شصت و هفتاد میلادی، یک جایزه به نام جایزه «کروپس کایا» به افتخار نام سیاستمدار روس از سوی دولت اتحاد جماهیر شوروی (تا سال ۱۹۹۲) و یک جایزه نیز به نام جایزه «محمدرضا پهلوی» از سوی دولت ایران (تا سال ۱۹۷۷) با همکاری یونسکو به فعالین عرصه سوادآموزی داده میشد. از افراد فعال در بخش آموزش که از سوی دولت ایران برای دریافت جایزه «کروپس کایا» معرفی شدند میتوان به امیر بیرجندی (در سال ۱۹۷۰) و محمد بهمنبیگی (۱۹۷۴ معادل ۱۳۵۳ شمسی) اشاره نمود. متأسفانه هیچیک از این دو نفر، برنده جایزه فوق نشدند اما نشان افتخار کروپس کایا برای تقدیر از تلاش در راه سوادآموزی به محمد بهمنبیگی اعطا گردید، که تصویر آن را میتوان در بخش تصاویر سایت رسمی ایشان مشاهده کرد.
برگرفته از ویکی پدیا
9 نظرها
روحشان شاد و یادشان گرامی باد ای کاش میشد کتابهای دیگر هم بود از رستم زمان
کتاب های استاد بهمن بیگی جذاب هستند با صدای جناب ناصر زراعتی جذاب تر هم می شود.
خیلی خیلی خیلی ممنون
تشکر از شما فوق العاده بود.
چرا نمیشه دانلود کرد
دوست گرامی در بخش فروشگاه کتاب مورد نظرتان را پیدا کنید و دانلود نمایید. به زودی در قسمت فروشگاه تمام کتابها برای دانلود قرار خواهد گرفت
چطور میتونم فابل ها رو دانلود کنم؟؟
در مورد بخش بیست و یکم:
پدر مادرم از روبنی به ممسنی آمده اند. روستایی دیگر در پنچ کیلو متری آب بید. روستایی مانند آب بید قدیم و عاقبتی مانند آب بید جدید. روستای دیگری بهره مند از نهضت بهمن بیگی. پدرم چوپان خانه بود حق تحصیل نداشت از پشت کلاس به سخن معام گوش میداد و حسابدار شد. همان تحصیلات کودکان آب بید اکنون ثمره اش به دنیا رسیده است صد ها آب بیدی در در آمریکا کانادا و اروپا از سرامدان دانشکاهیان هستند.وضع برای روستای روبنی و دهستان های دیگر ممسنی اوضاع هم همین است.
قشقایی ها محمد بیگی را بزرگ میدانند ولی لر ها بزرگ تر. بهمن بیگی برای ترک ها کیخا و کلانتر است ولی برای لرهای ممسنی پیغمبر است. آنجه بهمن بیگی ابتدا برای عشایر قشقایی میخواست انگار لر ها مثل شاهینی ربوده اند.
این زراعتی چرت میگه با اون صدای گوشخراش. توی دوران قبل انقلاب اونقدر ادم بودن که کار خوب می کردند از جمله شریعتی، تختی و… که ازار که چه عرض کنم کشتنشون