معرفی کتاب مقالات دهخدا
این مجموعه دو جلدی مشتمل بر مقالات علامه دهخداست. جلد نخست این اثر شامل چرند و پرند، مجمع الامثال دخو، هذیانهای من می باشد. جلد دوم حاوی مقالات ایشان در روزنامه صوراسرافیل می باشد. روزنامه صوراسرافیل، روزنامه ای شناخته شده می باشد که در برهه مشروطه، علامه دهخدا و جمعی از مشروطه خواهان در آنجا نوشتارهای خود را منتشر می کردند. این نوشتارها شامل مقالات دهخدا در صور اسرافیل (تهران) و در سوییس و فرانسه می باشد. مقالات ایشان که در نامه ی سروش در استانبول چاپ می شد نیز در این کتاب آمده است. در ادامه مقالات ایشان در روزنامه های باختر امروز، اطلاعات نیز در این اثر منتشر شده است. همچنین در این اثر خاطرات دهخدا نیز جا داده شده است. این اثر با عنوان مقالات دهخدا به کوشش و همت محمد دبیر سیاقی به چاپ رسیده است.
از چرند و پرند دهخدا:
بعد از چندين سال مسافرت هندوستان و ديدن ابدال و اوتاد و مهارت در كيميا و ليميا و سيميا الحمدلله به تجربه بزرگي نايل شدم و آن دواي ترك ترياك است. اگر اين دوا را در هر يك از ممالك خارجه كسي كشف ميكرد ناچار صاحب امتياز ميشد، انعامات ميگرفت، در همه روزنامهها نامش به بزرگي درج ميشد. اما چكنم كه در ايران قدردان نيست!!!
عادت طبيعت ثانويست.
همينكه كسي بكاري عادت كرد ديگر باين آسانيها نميتواند ترك كند.
علاج منحصر باين است كه بترتيب مخصوصي به مرور زمان كم كند تا وقتي كه بكلي از سرش بيفتد.
حالا من بتمام برادران مسلمان غيور ترياكي خود اعلان ميكنم، كه ترك ترياك ممكن است باينكه اولا در امر ترك جازم و مصمم باشند. ثانيا مثلا يكنفر كه روزي دو مثقال ترياك ميخورد روزي يك گندم از ترياك كم كرده دو گندم مرفين بجاي آن زياد كند. و كسي كه ده مثقال ترياك ميكشد روزي يك نخود كم كرده دو نخود حشيش اضافه نمايد و همينطور مداومت كند تا وقتي كه دو مثقال ترياك خوردني بچهار مثقال مرفين و ده مثقال ترياك كشيدني به بيست مثقال حشيش برسد. بعد از آن تبديل خوردن مرفين به آب دزدك مرفين و تبديل حشيش بخوردن دوغ وحدت بسيار آسان است. برادران غيور ترياكي من در صورتي كه خدا كارها را اينطور آسان كرده چرا خودتان را از زحمت حرفهاي مفت مردم و تلف كردن اين همه مال و وقت نميرهانيد.
ترك عادت در صورتي كه باين قسم بشود موجب مرض نيست و كار خيلي آساني است و هميشه بزرگان و متشخصين هم كه ميخواهند عادت زشتي را از سر مردم بيندازند همينطور ميكنند.
مثلا ببينيد واقعا شاعر خوب گفته است كه عقل و دولت قرين يكديگرست. مثلا وقتي كه بزرگان فكر ميكنند كه مردم فقيرند و استطاعت نان گندم خوردن ندارند و رعيت همه عمرش را بايد به زراعت گندم صرف كند و خودش هميشه گرسنه باشد ببينيد چه ميكنند.
روز اول سال نان را با گندم خالص ميپزند. روز دوم در هر خروار يك من تلخه، جو، سياهدانه، خاك اره، يونجه، شن مثلا مختصر عرض كنم، كلوخ، چاركه، گلوله هشت مثقالي ميزنند. معلوم است در يك خروار گندم كه صد من است يكمن ازين چيزها هيچ معلوم نميشود. روز دوم دومن ميزنند. روز سوم سه من و بعد از صد روز كه سه ماه و ده روز بشود صد من گندم، صد من تلخه، جو، سياهدانه، خاك اره، كاه، يونجه، شن شده است در صورتي كه هيچكس ملتفت نشده و عادت نان گندم خوردن از سر مردم افتاده است.
مكتوب يكي از مخدرات
«آي كبلادخو، خدا بچهاي همه مسلمانان را از چشم بد محافظت كند. خدا اين يكدانه مرا هم بمن زياد نبيند. آي كبلاي، بعد از بيست تا بچه كه گور كرده، اول و آخر همين يكي را دارم. آنرا هم بابا قوري شدهها چشم حسود شان برنميدارد ببينند. ديروز بچم صاف و سلامت توي كوچه ورجه وورجه ميكرد، پشت كالسكه سوار ميشد، براي فرنگيها شعر و غزل ميخواند.
يكي از قوم و خويشهاي باباش، كه الهي چشمهاي حسودش درآد، ديشب خانه ما مهمان بود، صبح يكي بدو چشمهاي بچم روي هم افتاد. يك چيزي هم پاي چشمش درآمد، خالش ميگويد چه ميدونم بيادبيست د…سلام درآورده. هي بمن سرزنش ميكنند كه چرا سر و پاي برهنه توي اين آفتابهاي گرم بچه را ول ميكني توي خيابانها. آخر چكنم، الهي هيچ سفرهاي يك نانه نباشد، چكارش كنم.
يكي يكدانه اسمش با خودش است كه خل و ديوانه است. در هر صورت الان چهار روز آزگار است كه نه شب دارد نه روز، همه همبازيهاش صبح و شام سنگ به درشكهها ميپرانند، تيغ (بيادبي ميشود گلاب بروتان) زير دم خرها ميگذارند، سنگ روي خط واگون ميچينند، خاك بسر راهگذار ميپاچند.
حسن من توي خانه ور دلم افتاده. هر چه دوا و درمان از دستم آمده كردم. روز بروز بدتر ميشود كه بهتر نميشود. ميگويند ببر پيش اين دكتر مكترها، من ميگم مرده شور خودشان را ببرد با دواهاشان، اين گرت مرتها چه ميدانم چه خاك و خلي است كه ببچم بدهم. من اين چيزها را بلد نيستم. من بچم را از تو ميخواهم. امروز اينجا فردا قيامت. خدا كور و كچلهاي تو را هم از چشم بد محافظت كند. خدا يكيت را هزار تا كند. الهي اين سر پيري داغشان را نبيني. دعا، دوا، هر چه ميداني، بايد بچم را دو روزه چاق كني. اگر چه دست و بالها تنگ است اما كله قند تو را كور ميشوم روي چشم ميگذارم ميآرم. خدا شما پيرمردها را از ما نگيرد.
كمينه اسير الجوال
جواب مكتوب :
«عليا مكرمه محترمه اسير الجوال خانم. اولا از مثل شما خانم كلانتر و كدبانو بعيدست كه چرا با اينكه اولادتان نميماند اسمش را مشهدي ماشاءالله و ميرزا ماندگار نميگذاريد. ثانيا همان روز اول كه چشم بچه اينطورشد چرا پخش نكردي كه پس برود.
حالا گذشتهها گذشته است.
من ته دلم روشن است. انشاءالله چشم زخم نيست، همان از گرما و آفتاب اينطور شده، امشب پيش از هر كار يكقدري دود عنبر نصارا بده ببين چطور ميشود. اگر خوب شد كه خوب شد. اگر نشد فردا يك كمي سرخاب پنبهاي يا نخي، يك خرده شير دختر، يك كمي هم، بيادبي ميشود، پشكل ماچلاغ توي گوش ماهي بجوشان بريز توي چشمش. ببين چطور ميشود. اگر خوب شد كه خوب شد، اگر نشد آنوقت سه روز وقت آفتاب زردي يك كاسه بدل چيني آب كن بگذار جلو بچه، آنوقت نگاه كن تو رگهاي چشمش اگر قرمزست هفت تكه گوشت لخم، اگر قرمز نيست هفت دانه برنج يا كلوخ حاضركن و هر كدام را بقدر يك «علم نشره» خواندن بتكان آنوقت ببين چطورميشود، اگر خوب شد كه شد. اگر نشد سه روز ناشتا بچه را، بيادبي ميشود گلاب بروتان، ميبري توي جايي و بهش ياد ميدهي كه هفت دفعه اين ورد را بگويد:
سنده سلامت ميكنم
خودم غلامت ميكنم
يا چشمم چاق كن
يا هپول هپولت ميكنم
اميدوارم ديگر محتاج بدوا نشود. اگر خداي نكرده باز خوب نشد ديگر از من كاري ساخته نيست برو محله حسن آباد بده آسيد فرج الله جن گير نزله بندي كند.
خادم الفقراء دخو عليشاه
بدون نظر