افسانه گیلگمش

افسانه گیلگمش ، کهن ترین افسانه بشری در برنامه کتابخوانی رادیو پیام در 6 قسمت توسط آقای زراعتی روخوانی می شود. با هم این کتاب را می شنویم. توجه شما را به توضیحات در مورد این کتاب در ادامه همین صفحه جلب می کنیم

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram

افسانه گیلگمش

گیلگمش قهرمان نخستین و نام پهلوان حماسه ای منظوم به همین نام است که فرمانروای اوروک در بابل بود. موضوع حماسۀ گیلگمش اساساً دنیوی و غیر مذهبی است. منظومه با مسائل زمینی همچون انسان و طبیعت، عشق و ماجراجویی، و دوستی و جنگ سروکار دارد. و همۀ آنها به گونه ای استادانه در زمینه ای از حقیقت تلخ و خشن مرگ بر هم درآمیخته است. اوج کشمکش بازیگر اصلی برای تغییر سرنوشت، از راه دست یافتن به راز زندگی جاودان از قهرمان توفان بزرگ اعصار گذشته، با شکست پایان می پذیرد. اما این شکست با احساس تسلیم و رضای کامل همراه است. تمامی اثر به دوازده لوح تقسیم شده است که طولانیترین آنها بیش از سیصد سطر است. این لوح ( یازدهم ) به توفان شهرت دارد، و کاملاً سالم است. روایت اکدی این حماسه بیشتر بخشهای آن از کتابخانه آشور بانی پال در نینوا بدست آمده است.این حماسه ماجراهای پادشاه نیمه اسطوره ای اوروک را بیان می کند. نام گیلگمش مشتق از ترکیب کهن و باستانی ” بیل- گا- مش”( bil- ga- mes ) است یعنی « پیرمرد (انسان کهن قدیمی)، مردی میانسال »گیلگمش از لحاظ تاریخی پنجمین پادشاه از نخستین سلسله سلطنتی سومر است که پس از طوفان نوح در یک دورۀ صدوبیست وپنج ساله بر سومریان حکم می راند.

گفته می شود که گیلگمش پسر الهه نین سون است که شوهرش پادشاهی به نام لوگل بنده است. اما با این که در حماسه ذکر می شود که لوگل بنده پدر گیلگمش است، فهرست پادشاهان سومری حاکی از آن است که پدر او ” یکی از کاهنان بلند مرتبۀ کول لاب” (بخشی در درون اوروک ) بوده است. این موضوع باعث می شد که گیلگمش دست کم نیمه الهی باشد.

حماسه گیلگمش بیان می کند که پادشاه جوان شهر اوروک، گیلگمش، به مردم بسیار سخت می گرفت و ظلم می کرد. آنها نیز به خدایان التماس کردند که زندگی دوباره ای به آنها بدهد. ایزدان انسانی وحشی را خلق کردند به نام انکیدو، کسی که اولین بار با حیوانات در دشتها زندگی می کرد

قهرمان حماسه The Hero of the Epic

در شروع شعر قهرمان وصف می شود. دو سهم او از خدا و یک سهم او از انسان است. چون مادرش مثل مادر آشیل ایزدبانو goddess بود. وی از او قدرت، زیبایی و تحرک را به ارث برد. از پدرش وارث فناپذیری می شد.یکی از دستاوردهای مشهور او بنای دیوار شهر اوروک بود که در حماسه و در کتیبه ای سومری متعلق به آنن یکی از فرمانروایان اخیر این شهر که این دیوار را بازسازی کرد « اثر بازسازی از گیلگمش » خوانده شده است. گیلگمش در طول زمان به مقام خدایی در جهان زیرین رسید. داستان

حماسه با توصیف توانمندی و خصوصیات پهلوانی گیلگمش آغاز می شود. خدایان او را با شجاعت و ابعاد جسمانی فوق بشری آفریده اند.همانطور که بیان شد گیلگمش دو جزء خدا و یک جزء انسان است. اشراف اوروک به پیش خدایان شکایت می برند که گیلگمش باید شبان مردم خویش باشد، رفتاری مستبدانه و نخوت آمیز دارد. آنان از خدایان درخواست می کنند تا موجودی همانند گیلگمش بیافرینند تا گیلگمش نیروی خود را در هماوردی با او بسنجد و مردم بتوانند آسایش بیابند. از این رو زن-خدای آرورو، هیکل انکید را از خاک می سریشد، او یک موجود انسانی وحشی دشتهاست.اما گیلگمش که در کاخ خویش دستخوش رویایی شده بود در خواب دید که مردی هیولاوش آمده و او تلاش می کرد با وی بستیزد. مادرش نین سون که “همه آگاه” بود شتافت و شرح پریشانی خویش باز گفت. تعبیر خواب او آن بود که انکیدو زورش از گیلگمش بیشتر است اما با وی دوست خواهد شد و به راستی هنگامی که انکیدو در کاخ به حضور گیلگمش رسید، پس از یک کشتی جانانه، گیلگمش بدو خوشامد گفت و دو پهلوان چون دو برادر در کنار هم نشستند.

انکیدو رفیق شفیق و جداناشدنی گیلگمش شد و زندگی شاهانه ای آغاز کرد ادامه داستان به شرح ماجراهای گیلگمش و انکیدو می پردازد. گیلگمش و انکیدو رهسپار می شوند تا به غول آتشخوار هوواوا که در روایت آشوری اسطوره نامش هومبابا  است، حمله کرده، او را بکشند. هدف این ماجرا، همانگونه که گیلگمش به انکیدو می گوید این است که” زمین را از هرچه بدی است پاک کنیم”. در این حماسه هوواوا به عنوان نگهبان جنگلهای سرو آمانوس که شش هزار فرسنگ وسعت دارد نام برده می شود. انکیدو تلاش می کند که دوست خود را از این کار مخاطره آمیز منصرف سازد، اما گیلگمش مصمم به انجام آن استو با یاری خدایان پس از درگیری سهمگینی، هوواوا را می کشند و سر از تنش جدا می کنند. پس از کشته شدن هوواوا خدابانو ایشتر بر گیلگمش پدیدار و بدو اظهار عشق می کند. گیلگمش خدابانو ایشتر را تحقیر و با راندن او رویدادی شوم پدیدار می شود. ایشتر که از امتناع او به خشم آمده است، از انو درخواست می کند انتقام او را بگیرد. بدین ترتیب که نره گاو آسمان را بیافریند و او را بفرستد تا کشور گیلگمش را خراب کند. نره گاو از آسمان به زمین فرستاده می شود و میان ساکنان اوروک خرابی و ویرانی به بار می آورد، اما سرانجام بدست انکیدو کشته می شود.

در نتیجۀ این عمل، خدایان به شور می نشینند و تصمیم گرفته می شود که انکیدو باید بمیرد. انکیدو در خواب می بیند که او را به جهان زیرین می برند و نرگل او را به یک شبح تبدیل می کند. آنگاه انکیدو بیمار می شود و می میرد و شرح روشنی از اندوه گیلگمش و آیین سوگواری که به خاطر دوستش برگزار می کند داده می شود. پس گیلگمش در جستجوی زندگی کوه ها و دشت ها را در پی می نهد و از سرزمین مردمان دور می شود تا به جستجوی نیای خود اوتنا پیشتیم که از توفان بزرگ به سلامت رسته و با همسر خود زندگی جاوید یافته است برخیزد و در این راه با موانع زیاد روبرو می شود.وقتی سرانجام به آنجا می رسد اوتنا پیشتیم داستان فرار خود از سیل بزرگ و کسب حیات جاوید را برایش بازگو می کند. اوتنا پیشتیم در جواب تقاضای گیلگمش برای جاودانه شدن، او را جهت مبارزه با خواب دعوت می کند. گیلگمش در این مبارزه شکست می خورد، به طوری که فوری به خواب فرو رفته و به مدت هفت روز بیدار نمی شود.

اوتنا پیشتیم به گیلگمش نشان می دهد که حتی نمی تواند در برابر خواب مقاومت کند، چه رسد به خواب بازپسین مرگ. هنگامی که گیلگمش نومید آماده رفتن می شود، اوتنا پیشتیم به عنوان هدیۀ سرراهی با او از گیاهی سخن می گوید که خاصیت جوان کردن پیران را دارد. اما گیلگمش برای بدست آوردن آن باید به ژرفای دریا فرو رود. گیلگمش چنین می کند و گیاه شگفتی آفرین را به بالا می آورد. هنگام بازگشت به اوروک کنار برکه ای توقف می کند تا خود را بشوید که در آن هنگام ماری بوی گیاه را استشمام می کند و آن را می برد، و مار در ضمن حرکت پوست می اندازد. و بدین سان جستجوی بی مرگی با شکست مواجه می شود. گیلگمش بر ناکامی خود زاری میکند و دست خالی به اوروک باز می گرددو احتمالاً حماسه همین جا به پایان یافته است.

مرگ گیلگمش

سرنوشت چنین رقم زده شد که پدر ایزدان با انلیل کوهستان به گیلگمش فرمان داد: در زیرزمین تاریکی به او نوری نشان خواهد داد، از میان ابناء بشر و از میان آنان که آوازه یافته اند، هیچ کس یادگاری برای نسل ها نخواهد گذاشت تا با یادمان وی ( هم چندی کند).

پهلوانان، خردمندان، چونان ماه نو، هلال و بدر خویش را دارند. انسان ها خواهند گفت: چه کسی تا کنون مانند او توانمند و نستوه فرمان رانده است بدون او نوری در میان نیست. آه، گیلگمش معنی رویای تو این بود. پادشاهی را به تو دادند، تقدیر تو این بود. زندگی جاوید تقدیر تو نبود. از این بابت غمی به دل راه مده. افسرده و پریشان مباش. او به تو توانایی بست و گسست امور داده است. تو را ظلمت و نور آدمیان کرده است. …

شهریار بر بستر آرمیده است و دیگر برنخواهد خاست، فرمانروای کولاب دیگر بر نخواهد خاست، او بر اهریمن چیره گشت، اما هرگز باز نخواهد گشت، هرچند نیرومندترین بازوان را داشت، دیگر اما بر نخواهد خاست، خردمند بود و چهره ای نیکو داشت، دیگر اما باز نخواهد گشت، او به کوهستان رخت بربست و دیگر باز نخواهد آمد، بر بستر سرنوشت آرمیده است و دیگر برنخواهد خاست، بر تخت رنگین آرمیده است و نه هرگز باز خواهد آمد. شهروندان، بزرگ و کوچک، خاموش نتوانند بود، سوگ واری سر می دهند، همۀ آنان که گوشت و خون دارند سوگ وارند. سرنوشت به سخن درآمده است. او چون ماهی به قلاب افتاده ای به بستر درافتاده و چونان غزالی در کمند پیچ و تاب می خورد. نمتار چون دیوی بر او غلبه کرده است، نمتار نه دست و نه پا دارد، نه آب می نوشد و نه گوشت می خورد. برای گیلگمش پسر نین سون هدایای خود را تقدیم داشتند. آنها هدایای خود را به ارشکیگل ملکۀ مرگ تقدیم کردند… در آن روزگاران بود که خداوندگار گیلگمش درگذشت. پسر نین سون پادشاه بی همتا، بی همارودو در میان مردان کسی که از انلیل، استادش، غافل نماند، آه گیلگمش، خداوندگار کولاب، درود بسیار بر تو باد.

مطالعه نسخه پی دی اف

[wp-embedder-pack width=”100%” height=”800px” download=”all” download-text=”” attachment_id=”17765″ /]

ما را دنبال کنید

پخش مستقیم

1 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ardaviraf-nameh
کتابخوانی

کتاب اَردای ویراف نامه

کتاب اَردای ویراف نامه در سال 2013 در برنامه کتابخوانی رادیو سپهر در 5 بخش توسط آقای ناصر زراعتی روخوانی شده و در سایت رادیو پیام به یادگار قرار گرفته است. با هم این کتاب را می شنویم. توضیحات بیشتر در مورد این کتاب را در ادامه همین صفحه مطالعه کنید. … بشنوید

کتابخوانی

داستان های کوتاه آنتوان چخوف

داستان های کوتاه آنتوان چخوف در برنامه کتابخوانی رادیو پیام با همکاری خانه هنر و ادبیات گوتنبرگ توسط آقای زراعتی روخوانی شده است. با هم این داستان ها را می شنویم . لطفا به توضیحات در مورد نویسنده در ادامه همین صفحه توجه فرمایید.

بشنوید

کتابخوانی

جزیره پنگوئن ها

کتاب جزیره پنگوئن ها نوشته آناتول فرانس و ترجمه محمد قاضی است که در برنامه کتابخوانی رادیو پیام توسط آقای زراعتی روخوانی می شود. با هم این کتاب را می شنویم. توجه شما را به توضیحات در مورد این کتاب و نویسنده در ادامه همین صفحه جلب می کنیم.

بشنوید

خانهپخش تماس