آنا عاطفه فرزیندر، دکترای خود را در رشتهی زبانشناسی از دانشگاه سوربن پاریس و دکترای علوم کامپیوتری را از دانشگاه مونترال کانادا اخذ کرده است. او هماکنون استاد هوش مصنوعی و علوم کامپیوتر در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لسآنجلس است.
او همچنین بیش از بیست سال در زمینههای هنری و ادبی فعالیت داشته است. چندین نمایشگاه نقاشی انفرادی و نمایشگاه جمعی در اروپا، کانادا و آمریکا برگزار کرده است. وی در دانشکدهی هنرهای زیبای ورسای فرانسه و آتلیهی هنرهای زیبای پاریس تحصیل کرده است. کتاب هزارویک شب، مجموعهی آثار نقاشیهای اوست که با الهام از مینیاتورهای ایرانی، زیبایی ظاهری و حساسیت درونی، عقل و احساسات را بازآفرینی میکند. او با سبک منحصربهفرد معاصر، ایدههای خود را در یک فضای نوشتاری و تصویریِ هماهنگ با تعهدات اجتماعی خود، با محوریت زنان و جایگاه آنها در جامعه بیان میکند.
در کارنامهی او بیش از سی مقالهی علمی در زمینهی پردازش زبان طبیعی و هوش مصنوعی وجود دارد. همچنین پنج کتاب بهانگلیسی و فرانسه نوشته که بهعنوان مرجع در دانشگاههای دنیا تدریس میشوند. آنا فرزین، داستانهای کوتاهی در زمینهی ادبیات و خاطرهنویسی به فارسی، فرانسه و انگلیسی مینویسد.
لحظهای که روی تخت بیمارستان در پاریس، جیغ دختر اولم را شنیدم، بهمادرم فکر کردم. بهوقتی که او فرزند نخستش را بهدنیا آورد که من بودم. فکر کردم لابد او هم همین صدای نحیف را شنیده بوده و روزی همین دختر تازه بهدنیا آمده هم خواهد شنید. آن وقت بود که انگار ناگهان فهمیدم که هر زندگی سرآغاز یک داستان است.
با این همه، مادرم دور بود و مادربزرگ دیگر نبود که برای دخترکم از همان قصههای تلخ و شیرین خودشان از زندگی بگویند. زندگی در خارج از سرزمین مادری این سختیها را دارد و با پیشرفت روزافزون فنآوری، نسلها از هم دورتر میشوند. خودم هم بهشکلی درگیر این فنآوریها بودم. فکر کردم باید بهطریقی این قصههای تلخ و شیرینِ تجربههای شخصی را که بهمن رسیده بود، بهفرزندانم منتقل کنم. از خودم پرسیدم: فرزندانم از گذشتهی من چه خواهند دانست؟
بخشی از داستانها، روایتهایی از گذشتهی نزدیک من هستند که از ایران شروع میشوند و در پیچاپیچ کوچهخاطرات ادامه مییابند. بخش دیگر در مورد آیندهی نزدیک است. داستانها ریشه در تحقیقات علمی دارند و سخن از فنآوریهایی است که تحقق یافتنشان زیاد دور نیست.
1 نظر
داستان روایت زمانی در آینده، شاید آینده ای نه چندان دور. نویسنده سعی کرده تصویری از دنیای آینده ارائه دهد. اما این فضا سازی بسیار ناقص است. مخاطب فقط می تواند بهمد که همه چیز در دست اختیار هوش مصنوعی و تراشه های کار گذاشته شده در بدن انسان است و درک بیشتری بدست نمی آید. نویسنده در داستان بیشتر به گفتن بسنده نموده تا نشان دادن. داستان بیشتر به یک برش از یک بخش از فیلم های آخر زمانی سینمای هالیود شباهت دارد.
شاید اگر نویسنده از تکنیک رئالیسم جادویی بهره می برد، داستان بهتری می نوشت. موضوعی که در داستان مطرح شده بیشتر برای یک داستان بلند و یا حتی یک رمان مناسب باشد تا داستان کوتاه.
به هر حال امیدوارم داستان های بهتری از نویسنده را بشنوم.