دکلمه روز
من از تو رفته ام
هر روز در ابتدای برنامه رادیویی متنی را آماده و اجرا می کنیم. متن امروز من از تو رفته ام
من از تو رفتهام مهتاب شبهای اردیبهشت. من از تو رفتهام، و این رنجی نیست که جانم را رها کند، یا کلماتم را به من برگرداند، یا حتی مجال بدهد نگاهت کنم از دور. آتش سرد دلم، هیزم حزینت را چطور از یاد بردهای؟
تو عزیزترین رنج اخیر منی. زیباترین زخم. دلخواهترین غم. فرقی نمیکند لبانت کدام کلمه را برای کدام آدم خوشبخت بگویند، صدای تو مزار من است تا ابد. صدای تو، که یک لالایی را از من بیخواب دریغ کرد در قرون بیخوابی.
من از تو رفتهام. من یاد گرفتهام گاهی به تو فکر نکنم، گاهی به لبخند گرم کسی دیگر نگاه کنم و یادم نیاید مخترع “لبخند کج توامان با اسیر کردن مو پشت گوش” تو بودی، ای جادوگر ثانیههای ساده. من یاد گرفتهام درباره دوست داشتن تو از افعال گذشته استفاده کنم، و این رنج مرا قایق پوسیده ساحل انزلی کرده، جامانده لب دریا، مشغول تماشا و سکوت و فرسایش.
دارم برای تو از نبودن خودت مینویسم، میبینی چه دنیای عجیبی برای خودم ساختهام، ای تنها مخاطب کلمات تکراری اندوه و دلتنگی؟ از نبودنت. چه کلمه چرکی است نبودن، چه کلمه روشنی است بودن، بودنت کو خورشید سرد مایوس از دستهای تیغدار کاکتوس پیر؟
من از تو رفتهام، از وطنم. و مهاجر هیچجا از ته دل نخواهد خندید. با این همه، همانطور که پیشتر برایت گفته بودم، دیدن تو به بیرون آمدن از غار و زخمی بازگشتن به انتهای تاریکی میارزید. خوب بود که از دوست داشتنت مراقبت کردم، مثل یک سرباز که تو تنها گلولهاش باشی.
چه نامه مزخرفی نوشتم برایت. بله، نویسندهای که دوستش داشتی، مردهاست. خدانگهدار، کسی که یادم دادی پریشانیِ بعد از بوسه، اسمش دیوانگی نیست.