متن روز
برگهای پاییزی
هر روز در ابتدای برنامه رادیویی متنی را آماده و اجرا می کنیم. متن امروز برگهای پاییزی
قدم هایم را که تندتر میکنم بیشتر گوش نوازی میکند
لذت شنیدن صدای خِش خِش یک طرف
چشم نوازی رنگ های اصیل و پر از حس طرف دیگر
به قصد به آنسوی خیابان رفتم که برگ بیشتری سنگفرش خیابان را رنگی کرده بود،
لحظه ای با خود به این فکر کردم که به همان اندازه که ما از برگ های پاییزی لذت می بریم
آیا برگ های خسته ی پاییزی هم از قدم های سنگینِ ما انسان ها به روی خودشان احساس خاصی دارند یا نه !
واقعا که ما انسان ها، عجیب هستیم و البته پیچیده،
از برگ ریزان پاییز لذت میبریم و به برگ ریزان کَردن وجودِ خود لحظه ای فکر نمی کنیم!
با شروع پاییز آماده ی عاشقی می شویم و از عشق درونِ خود بی خبریم!
و این پاییز هم میگذرد و چی نصیبمان میشود !؟
خاطراتی زیبا ؟!
خب این که بهانه است
فشارهای کاری و شیفت های زیاد !؟
خب این که همیشگی است
این ها را وِل کن رفیق !
پاییز وقت ریزشِ بارِ اضافی است،
چه از درخت و چه از انسان!
مگر هر دو جان ندارند؟!
مگر هر دو نیاز به بهار ندارند؟!
پس چرا فقط درخت و برگانش نماد پاییز شده اند!؟
بیا تا در این فصل، در این عصر، در این دوره …
سُنت شکنی کنیم …
بیا تا ما اینبار زودتر از درختان برگ ریزانمان را شروع کنیم، خودمان را خلاص کنیم از هر چه تیرگی و سیاهی است، از هرچه که سنگینمان کرده،
تباهی و تلافی را بریزیم،
تا سپیدی و زلالی نصیبمان گردد
ناله و فغان را بریزیم،
تا لاله و جهان نصیبمان گردد